سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حنانه خواهر سیب

کل بازدیدها : 59131 (::) بازدیدهای امروز : 0 (::) بازدیدهای دیروز : 1

[ خانه ::پارسی بلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]

اوقات شرعی

جویای دانش در کنف عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

vدرباره خودم v

حنانه خواهر سیب

حنانه
نمی شه منو تو یه کلمه و یه جمله توصیف کرد

vلوگوی وبلاگ v

حنانه خواهر سیب

vلوگوی وبلاگ دوستان v





vمطالب قبلی v

تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384

vوضعیت من در یاهو v

یــــاهـو

vاشتراک در خبرنامه v

 

ببینم تو می دونی قصه ها چه طوری شروع می شن؟اره با تو ام میدونی؟

می گی شاید با یه جرقه ولی نه همیشه اینطوری نیست جرقه ماله اونایی که میان و میرن.

 

نوشته:

--- پسره همسایه سیب دزدیده... .!!!!!!

ولی پسره همسایه ی ما یه جو معرفت نداره .

 

می نویسه:

--- همه تو غصه هاش شریکن باهاش گریه می کنن و .......(همه برای یکی و یکی برای همه)

ولی نه، اون تو غصه ی همه شریکه و برای همه گریه می کنه نه اونا برای این

 

میگه:

--- بودن یا نبودن

ولی میدونی برای خودش موندن یا باختن مهم تره

برای اون مرگ یا زندگی

برای من دوست داشتن یا تنفر

برای تو چی؟

 

ته دلش به این نتیجه می رسه که:

---- دوسش دارم .می خوامش

ولی بیخیالش می شه میگه خودش بعدا می فهمه.(کی؟؟؟؟؟ نمی دونه)

 

دلش براش تنگ می شه.

(۱)می ره دنبالش ولی پیداش نمی کنه

(۲)پیداش می کنه و بازم سکوت میکنه

(۳)میره جلو ولی بازم دوباره گمش میکنه

 

می گذره ..

 

می گه:

از من گذشت می نویسم برای بقیه برای جون ترا

می نویسه:

یه روز ......

یکی بود که..

دوسش دا..

ولی

حرف دلشو نگ..

................

حسرت خورد

.........

 

 

 

 

بعدا براش می نویسن

 

تولد: ا/می/د

مرگ:ح/سر/ت


¤ نویسنده: حنانه
85/4/13 ساعت 12:22 عصر
نظرات دیگران ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ